پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

سلفی

سلفی بگیر از چشم های خیست از دردت

سلفی بگیر از مشت های بسته ی مردت

سلفی بگیر از استرس های هم آغوشیت

سلفی بگیر از من که توی شعر آوردت


سلفی بگیر از دوستت دارم ولی باید..

از انتظار و خواهش و نه او نمی آید

سلفی بگیر از هفت روز خیس درد آلود

تو عاشقش هستی و اما او نمی خواهد


سلفی بینداز و بمان توی کتابی که

هی قد بکش با خنده در پایان خوابی که

آرام باش و گریه کن حتی خدایت هم...

سلفی بینداز از خودت روی طنابی که


سلفی بینداز و جهان هیچ را طی کن

سلفی بینداز و برقص و قرص را قی کن

سلفی بینداز و بشین از من... خودت... گریه

سلفی بینداز و جهان را "پنجم دی" کن


سلفی بگیر از من ، من شاعر ، من تنها

سلفی بگیر از مستی دردم ته شبها

سلفی بگیر از وزن های خسته و غمگین

سلفی بگیر از ارزش ناچیز آدمها...


امیر محسن ابادی

با حذفیات

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.