پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

اخلاقیات (1)

قطعا کشف پوچی و عدم معنی در ذات هستی شجاعت میخواهد و  زیستن در عین این پوچی شرافت.
اگر حافظه ام یاری کند نوجوان که بودم در گلستان سعدی خواندم عفو در قدرت و کرم در تنگ دستی ستودنی تر است تا عفو در تنگ دستی و کرم در قدرت(شاید هم در نهج البلاغه) من این  را تعمیم میدهم به کسانی که به نیستی و پوچی ذاتی جهان واقفند_خوبند- و پاداشی را برای نیکو زیستنشان طمع ندارند. این انسان ها نسبت به افرادی که از ترس آتش و امید بهشت ، حیاتی ظاهرا پرهیزکارانه دارند قابل اعتماد تر خواهند بود. خوب باشید مهربانی کنید و در عین حال انتظار بازگشت این خوبی را نداشته باشید. جهانی که در آن زندگی میکنید نه جهان جذب است ، نه عدالت و نه بازگشت.
تاریخ بشر عصر های حیرت آور و ترسناکی را به خود دیده است . روزهایی که پدرانِ گله ، پسران خود را از ترس گرفتن ماده هایشان (مادر و خواهرانشان)میراندند و پسرانی که برای سلطه بر گله و به دست آوردن مادگان پدران را میکشتند... پسران رانده شده ای که ماده ای را دزدیده و به نوبتِ قدرت از او بهره میبرده اند. مردانی که بر سر لاشه ی شکار یکدیگر را میدریدند تا شانس بقای خود را بالا ببرند و در این نزاع خونین ان که قویتر بود (از تمام جهات هوشی،بدنی)  می ماند و زاده هایش را در طبیعت رها میکرد و ما فرزندان و وارثان همین انسان های خود محور و خون ریز هستیم که در آن دوران هولناک جان  به در برده اند ماده ای سالم یافته و ژن هایشان را به نسل بعد منتقل کرده اند. به شخصه انتظار زیادی از نوع بشر با این پیشینه ندارم.
حال تنها چیزی که انسان را از حیوان متمایز میکند اخلاقیات است... برای من اخلاق پدیده ایست که انسان را از خودخواهی و خود محوری به سمت ما شدن ، برای جامعه بودن و تلاش برای هدفی بالا تر از خوردن و سکس کردن متمایل میکند که خود هم در گیر و دار تکامل است.
با این اوصاف اگر توقع بازگشت خوبیهایتان به ادمها را نداشته باشید آرامش بیشتری را در خود احساس میکنید چون اگر لطفتان جبران شود خوشحال میشوید و اگر نشود برایتان اهمیتی ندارد...
امیر محسن ابادی

احساسات زنانه


میتوانید زندگیتان را بر اساس رمان و سریال و خلصه ی شاعران بنا کنید، سخت دلبسته شوید، برای معشوق سردتان بمیرید، تمام ایراد هایش را نادیده بگیرید و خلاصه تمام و کمال در رنج باشید . اگر این شیوه زندگی و روابط عاطفی شماست و از بودن با آدمهایی که مشکلات رفتاری دارند احساس آرامش میکنید باید به شما بگوییم که این نشانه ی بیماری است که شما با آن دست به گریبانید و مانند اکثر قریب به اتفاق سایر رنجیدگی های روانی منشاء آن در دوران کودکی شماست.

وقتی شما چنین هستید جذب افرادی میشوید که آنها هم روان رنجور بوده و شدیدا نیاز به دریافت این حالات از شما را دارند ، به این صورت که باید  برایشان نقش فرشته نجات را بازی کنید، تاییدشان کنید و از هر موقعیتی برای تاکید بر نقاط قوتشان استفاده ببرید... توجه داشته باشید که گاهی تنها توجه شما ارضا کننده نیست و شخص برای سرکیف شدن بیشتر نیاز به توجه افراد دیگری هم دارد. حال اگر منشا این خواست ها را درضمیر ناخوداگاه آنان بکاوید حس حقارتی ست که همیشه در وجودشان حس میکرده اند و رفتار پر از خواهش  شما موجب سرکوب این حقارت و به دست آوردن اعتماد به نفسی هر چند بدون پشتوانه ، منطقی و دائمی میشود.

کتاب "لطفا مرغ نباشید" به همین موضوع میپردازد. این کتاب همین روزها به صورت کاملا تصادفی به دستم رسید به طوری که نه به موضوع آن که احساسات زنانه است توجه کردم و نه به نویسنده ی مطرحش خانم دی آنجلیس. نثر کتاب ساده و به دور از اصطلاحات گیج کننده علمی است. توصیه میکنم این کتاب را مطالعه کنید.


معشوق اول

کافیست پای درددل ادم های اطرافتان بنشینید اکثریت قاطعشان همین که سفره ی دلشان را باز کنند خاطره ی یک عشق ناکام را برایتان با کمال احساس همچون رمان های عاشقانه تعریف خواهند کرد . تفاوتی هم ندارد شخص در رابطه ای دیگر باشد یا نه در هر صورت او این  علاقه را  با خود حمل میکند و زخمش را تازه نگه میدارد.

علت فراموش نشدن و رها نکردن اشخاص چیست ؟ آیا انها فراموش نشدنی هستند یا ما نیاز به بودن چنین اشخاصی داریم؟

زیستن به خودی خود سخت است ، زندگی مملو از فراز و نشیب است ، انسان ها در هر موقعیتی یک جبهه گیری متفاوت میکنند ، هیچکس  همیشه خودش را برای شما صرف نمیکند ، هر چیزی که فکرش را بکنید اندک اندک عادی میشود... تمام اینها واقعیاتی است که قبول کردنش کار آسانی نیست چون شما را به نقطه ای سوق میدهد که میفهمید چقدر تنها هستید و مغز این توانایی را دارد تا حواستان را از حقایق دور کند تا شما بتوانید از اضطرابتان کم کرده و به بقای خود ادامه دهید. تقریبا مشابه کاری که با خاطرات ناخوشایند میکند،  انها را در نقاط دور از دسترس حافظه ذخیره میکند تا به زندگی روزمره برگشته و اسیب روانی به حداقل برسد.

حالا اینها چه ارتباطی با ناکامی اول یا در اصطلاح عشق اول دارد؟

هر رابطه ای در هر سطحی مشکلاتی خواهد داشت و ایده ال ترین زوج ها بی دغدغه ترین ها نیستند بلکه ماهر ترین ها در مدیریت مسائل پیش امده هستند. اتمام هر رابطه با سرخوردگی دو طرف همراه است و فرد تلاش میکند تا این حس سرخوردگی را به هر نحوی که شده سرکوب کند. در تجربه ی اول به محبت خانوادگی اش میگریزد و یا به سوی ماوراءالطبیعه و عشق الهی پناه میبرد . در رابطه های بعدی بدون توجه به دلیل ناکامی اول و احساس حقارتش در ان به عشق اول که یک تجربه ی مشابه و قدیمی است چنگ می اندازد زیرا بهتر میتواند از ان در برابر بارروانی این شکست  با یک شخص جدید استفاده کند  و اینجاست که عشق اول تنها پناهگاهی برای شکست های بعدی است نه قهرمانی تکرار نشدنی چرا که اگر اینطور بود فرد به سمت دیگری کشیده نمیشد که ان هم قابل قبول نیست چون علتی جز افسرگی ندارد که دنباله همان حقارت است...

چه بخواهید و چه نخواهید زندگیتان از نقطه ای آغاز شده و در نقطه ای به پایان میرسد، در این بین انسان هایی وارد ان میشوند و به هر دلیلی خارج میشوند و پس از ان نگه داشتنشان نه تنها مخرب بلکه غیر منطقی و مضحک است کسی که نیست دیگر نیست وقتتان را برای مرده ها هدر ندهید .


امیر.محسن.ابادی



شرایط

اعتمادی نیست ، انسان ها نه شبیه حرف هایشان اند و نه کار هایشان ، انسان ها نتیجه ی شرایط شان هستند...

خبر های بد

تجاوز ، قتل ، ادم سوزی ، اسید پاشی... هیچ کدام برای اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود ، تنها تفاوتی که زمان کنونی دارد وسعت و  سرعت اطلاع رسانی آن است.

با یک حساب سر انگشتی میتوان دریافت که نه دین میتواند بازدارنده چنین جنایاتی باشد و نه مجازات های قانونی. ایراد کار کجاست؟ ایا مواد مخدر یا مصرف مشروبات تاثیر گذاراند، آیا  شبکه های جم جهت دهی سو دارند، آیا نگاه کردن به پورن موجب چنین اعمالی میشود...

تمام اینها نیاز به مطالعات تخصصی روانشناسی و جامعه شناسی داردپس انها را به طور قطع رد نمیکنم. اما مشکل را از جایی دیگر میبینم . وقتی نگاه به چهره ی این افراد بکنید انسان هایی کاملا معمولی و خوش چهره از تمام اقشار و طرز فکر ها و تیپ های گوناگون از سنتی صرف تا لاابالی ترین طبقات دراین  لیست سیاه وجود دارد.

مشکل جایی دیگری است؛ اصلی وجود دارد که انسان با خویی سلطه طلب و خودخواه متولد میشود، چیزی که فروید آن را نهاد مینامد. نهاد به صورت خودخواهانه ای به دنبال رسیدن به امیال خود است تا تنیدگی های روانی فرد را آزاد کند مانند گرسنگی ، خواب ، ارضای جنسی ، آدم کشی... تمام اینها در وجود تمام افراد وجود دارد،  چه فرد به مذهبی خاص مقید باشد چه نباشد و چیزی که تمام این خواست ها را تحت کنترل قرار میدهد آموزش و تربیت صحیح است که فرد در سال های اول زندگی یعنی از بدو تولد از جانب پدر و مادر فرا میگیرد و در مراحل بعد محیط که میتواند مدرسه و یا دوستان باشد کامل کننده شخصیت فرد خواهد بود و نحوه ی مدیریت نهاد که اصطلاحا "من" گفته میشود کاملا  بستگی به این دوران از زندگی شخص دارد.

با توجه به گفته های فوق منشا رفتار های مهاجم گونه و جنایت هایی هولناکی را که میبینید رابطه ای مستقیم به دریافتی های مرحله ی اول زندگی این افراد خواهد داشت، دریافتی هایی که جز به نوع تربیت و پرورش کودک در خانواده و مدرسه وابسته نیست . تجاوز گروهی به یک زن یا کودکی دوساله ، سوزاندن جسد و پاشیدن اسید چیزی جز یک خشم نمیتواند باشد. خشمی که خود را چنین بروز میدهد نشات گرفته از عقده های سرکوب شده ی دوران کودکی که در اکثر اوقات عقده هایی جنسی است میباشد.

با توجه به این نکته که سالانه حدود یک و نیم میلیون نوزاد در ایران  متولد میشود ، سرپوش گذاشتن و از بین بردن این افراد نه تنها درمانی را حاصل نمیکند بلکه کمک کننده به ادامه ی این روند خواهد بود. درمان را از خانواده ها شروع کنید.


امیر.م