پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

هی فیلم های مسخره دیدن

هی فیلم های مسخره دیدن، با آدمای خسته از دنیا
یا غرق دودی تا فراموشی ،یا مست و گیجِ بطری ودکا
توو جمله های خونی دفتر، با هر نفس هی خودکشی کردن
با خاطراتش داری میجنگی که توی تختت منگی و تنها...

امیر محسن آبادی

جمعه ها

جمعه های لعنتی را خیلی سخت میگذرانم، خیلی سخت ، نه کاری نه حرفی نه امیدی... کل هفته تا آنجا که جان دارم کار میکنم تا از همه چیز یادم رفته باشی ام، اما جمعه های لعنتی سخت تر از جان کندن ماهی های به قلاب افتاده ام ، جمعه ها حال ماهی قرمز عید را دارم که نه میمیرد و نه زندگی میکند، انتظار میکشد، انتظار روی آب آمدن ، ماهی قرمز ها نمیمیرند... دق میکنند...


کل شب زوزه میکشم تنها، مثل گرگی که سخت غمگینه
مثل ماهی توو تنگ تنگم که خواب شیرین مرگ میبینه...


امیر محسن آبادی

کنیاک

همیشه مست کُنیاکم که از فکر تو خالی شم
با اینکه دوستت دارم  باید از تو فراری شم
شبیه متن برجامی به چشمای تو محتاجم
ولی مغرورِ مغرورم نمیخوام پیش تو باشم
دیگه اصلا مهمم نیست الان پیش کیا هستی
ولی می سوزم از اینکه چشاتو باز به کی بستی...


امیر محسن آبادی

خودمرگی (۱)

گریزی از درد نیست از رنج از خستگی... آنگاه که تیغ به شاهرگ میرسد چه چیزیست که از بریدن منصرفمان میکند؟ امید یا ترس.
اگر اشتباه نکنم فروید معتقد بود دو نیرو مارا همیشه به سمت خود میکشد، وسوسه ی مرگ و وسوسه ی زندگی. کسی را نمیشناسم که هر از گاهی اندیشه ی مرگ به مغزش خطور نکند. انگار معنای حقیقی زیستن مردن است، زندگی میکنیم تا به مرگ بینجامیم. حال این وسوسه ی قدرتمند مختص انسان متفکر است یا تمام موجودات به آن نیم نگاهی دارند؟
آمار دقیقی از مرگ های خودخواسته ندارم اما انسان های بزرگ و ژرف اندیش زیادی را میشناسم که گزینه ی مرگ را برگزیده و به آخرین تجربه ی زندگیشان دست زده اند و همچنین افراد متوسط و سطح پایین را هم میتوان به وفور دید که کارشان را تمام کرده اند. سطح فکر هر چه که باشد دلیل  سیوساید جز پایان دادن به رنج نیست ، حال هر کسی در هر جایگاه اجتماعی، اقتصادی و فکری میتواند تاب نیاورده و تصمیم به پایان دادن به این مشقت بدهد.
از دیدگاه کامو انسان در برابر پوچی و رنج زندگی ناگزیر یکی از سه راه را انتخاب میکند، یا برای آن معنایی مصنوعی یافته و زندگی میکنند یا دست به خودمرگی میزنند و دسته ی سوم که ابزود هروس نامیده میشوند در عین حالی که به پوچی جهان آگاهی دارند زندگی میکنند.
ادامه... پست بعدی


امیر محسن آبادی

شبیه هوای تهران

...

به هوای تهران میماند...

آلوده و غلیظ...
به سینه ام بکشم میمیرم، به سینه ام نکشم میمیرم



امیر محسن آبادی