پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

میروم تا که خدا باز بتاباند نور...

به نظر خودم و جواد عزیز، جز بند آخر ، باقی بند ها خسته کننده است و بسامد کافی رو نداره . فعلا همه اش رو گذاشتم  شایدچند سال دیگه که خستگی هام رو در کردم تصحیحش کنم...


میروم تا که خدا باز بتاباند نور...

شاید از کفر من این دهکده تاریک شده
قبل من کل جهانت پر از باران بود
با ورود من است این رود که باریک شده 

میروم محو شوم تا که تو رویاهایت
رو به امید و طلوع و نم باران باشد
میروم تا که نباشم سر راهت ای رود
میروم تا که دلت زنده به آبان باشد

میروم رو به عدم تا که تو آغاز شوی
خصلت برگ درختان مگر افتادن نیست ؟
گله ای نیست عزیزم گله ای نیست که نیست
خوی خوبان جهان است که دل دادن نیست

میروم باز شود کوچه ی بنبست دلت
میروم تا که بیاید برود هر کس خواست
اخر قصه ی من رفتن و کوچیدن بود
شیر زخمی شده ای بود، نشست و برخواست


میشود شعر نگویم!؟ به خودت هرگز نه

پشت سیگار غزل های درازی دارم
بعد هر خنده لبم تیر بغل فارسی است
پشت هر خنده ی مضحک شده رازی دارم

از خراسان خودم رفته و غربت زده ام
نیم نیم بدنم شعله شده سوخته است
خوب داند که به این سینه چه ها میگذرد*
آن که این آتش نفرین شده افروخته است...


امیر محسن ابادی

* تضمین از حامد عسکری

احساسات زنانه


میتوانید زندگیتان را بر اساس رمان و سریال و خلصه ی شاعران بنا کنید، سخت دلبسته شوید، برای معشوق سردتان بمیرید، تمام ایراد هایش را نادیده بگیرید و خلاصه تمام و کمال در رنج باشید . اگر این شیوه زندگی و روابط عاطفی شماست و از بودن با آدمهایی که مشکلات رفتاری دارند احساس آرامش میکنید باید به شما بگوییم که این نشانه ی بیماری است که شما با آن دست به گریبانید و مانند اکثر قریب به اتفاق سایر رنجیدگی های روانی منشاء آن در دوران کودکی شماست.

وقتی شما چنین هستید جذب افرادی میشوید که آنها هم روان رنجور بوده و شدیدا نیاز به دریافت این حالات از شما را دارند ، به این صورت که باید  برایشان نقش فرشته نجات را بازی کنید، تاییدشان کنید و از هر موقعیتی برای تاکید بر نقاط قوتشان استفاده ببرید... توجه داشته باشید که گاهی تنها توجه شما ارضا کننده نیست و شخص برای سرکیف شدن بیشتر نیاز به توجه افراد دیگری هم دارد. حال اگر منشا این خواست ها را درضمیر ناخوداگاه آنان بکاوید حس حقارتی ست که همیشه در وجودشان حس میکرده اند و رفتار پر از خواهش  شما موجب سرکوب این حقارت و به دست آوردن اعتماد به نفسی هر چند بدون پشتوانه ، منطقی و دائمی میشود.

کتاب "لطفا مرغ نباشید" به همین موضوع میپردازد. این کتاب همین روزها به صورت کاملا تصادفی به دستم رسید به طوری که نه به موضوع آن که احساسات زنانه است توجه کردم و نه به نویسنده ی مطرحش خانم دی آنجلیس. نثر کتاب ساده و به دور از اصطلاحات گیج کننده علمی است. توصیه میکنم این کتاب را مطالعه کنید.


می آیم و تیری به بَرم خورده و گیجم

می آیم و تیری به بَرم خورده و گیجم
خاموش و هراسان شده مَردی که تو داری
آرام کنم، زلف به هم ریز و ببوسم
تا رام شود خوی پلنگی که تو داری

در گوشه ی حوضم بنشین زخم بشویم
این یاغی افتاده ز پا غرقه ی خون است
مشروطه و دلدادگی و عکس و تو و ماه
بیواسطه این مردِ تو درگیر جنون است

گفتی که مَرو ظلمت بیداد بلند است
آهسته به موهای توام دست کشیدم
گفتی که مرو زارعِ مغرور و دلاور
با بغض ز چشمان تو هم دست کشیدم

باید بروم تا دل تبریز نسوزد
باید بروم بِرنوی من تاب ندارد
این شهر پریشان شده در گریه وآه است
این شهر پریشان شده ات خواب ندارد...


امیر محسن ابادی

دی 96

سلفی

سلفی بگیر از چشم های خیست از دردت

سلفی بگیر از مشت های بسته ی مردت

سلفی بگیر از استرس های هم آغوشیت

سلفی بگیر از من که توی شعر آوردت


سلفی بگیر از دوستت دارم ولی باید..

از انتظار و خواهش و نه او نمی آید

سلفی بگیر از هفت روز خیس درد آلود

تو عاشقش هستی و اما او نمی خواهد


سلفی بینداز و بمان توی کتابی که

هی قد بکش با خنده در پایان خوابی که

آرام باش و گریه کن حتی خدایت هم...

سلفی بینداز از خودت روی طنابی که


سلفی بینداز و جهان هیچ را طی کن

سلفی بینداز و برقص و قرص را قی کن

سلفی بینداز و بشین از من... خودت... گریه

سلفی بینداز و جهان را "پنجم دی" کن


سلفی بگیر از من ، من شاعر ، من تنها

سلفی بگیر از مستی دردم ته شبها

سلفی بگیر از وزن های خسته و غمگین

سلفی بگیر از ارزش ناچیز آدمها...


امیر محسن ابادی

با حذفیات

کدام یک : حقیقت یا توهم؟

حقایق به معنای واقعی کلمه تلخ و درد آور اند و توهمات دلچسب و لذت بخش ، اما کسی که حقایق را همانطور که هست قبول میکند و در پی ساختن توهمی شیرین و تسکین دهنده نیست بر زندگی پیروز شده است . گمان میکنم مشکل از آنجا آغاز شده که انسان های منحصر به فرد و  انگشت شماری رفتار های داشته و نویسنده گان و نقالان خوش ذوق به آن پروبال داده و حال ما به دنبال یافتن چنین انسان هایی هستیم و هر چه که بیشتر جست و جو میکنیم بیشتر نا امید، افسرده و سرخورده میشویم.

سر درگمی که از رفتار متناقض موجودات ایجاد میشود پاسخی گیرا تر و توجیه کننده تر از مقوله فرگشت یا رفتار های تکاملی ندارد. جانوران با توجه به شرایطی که در آن قرار دارند انتخابی که منفعت بیشتری برایشان دارد را اتخاذ میکنند.


امیر.محسن.ابادی