پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

خودمرگی (۱)

گریزی از درد نیست از رنج از خستگی... آنگاه که تیغ به شاهرگ میرسد چه چیزیست که از بریدن منصرفمان میکند؟ امید یا ترس.
اگر اشتباه نکنم فروید معتقد بود دو نیرو مارا همیشه به سمت خود میکشد، وسوسه ی مرگ و وسوسه ی زندگی. کسی را نمیشناسم که هر از گاهی اندیشه ی مرگ به مغزش خطور نکند. انگار معنای حقیقی زیستن مردن است، زندگی میکنیم تا به مرگ بینجامیم. حال این وسوسه ی قدرتمند مختص انسان متفکر است یا تمام موجودات به آن نیم نگاهی دارند؟
آمار دقیقی از مرگ های خودخواسته ندارم اما انسان های بزرگ و ژرف اندیش زیادی را میشناسم که گزینه ی مرگ را برگزیده و به آخرین تجربه ی زندگیشان دست زده اند و همچنین افراد متوسط و سطح پایین را هم میتوان به وفور دید که کارشان را تمام کرده اند. سطح فکر هر چه که باشد دلیل  سیوساید جز پایان دادن به رنج نیست ، حال هر کسی در هر جایگاه اجتماعی، اقتصادی و فکری میتواند تاب نیاورده و تصمیم به پایان دادن به این مشقت بدهد.
از دیدگاه کامو انسان در برابر پوچی و رنج زندگی ناگزیر یکی از سه راه را انتخاب میکند، یا برای آن معنایی مصنوعی یافته و زندگی میکنند یا دست به خودمرگی میزنند و دسته ی سوم که ابزود هروس نامیده میشوند در عین حالی که به پوچی جهان آگاهی دارند زندگی میکنند.
ادامه... پست بعدی


امیر محسن آبادی

اخلاقیات (1)

قطعا کشف پوچی و عدم معنی در ذات هستی شجاعت میخواهد و  زیستن در عین این پوچی شرافت.
اگر حافظه ام یاری کند نوجوان که بودم در گلستان سعدی خواندم عفو در قدرت و کرم در تنگ دستی ستودنی تر است تا عفو در تنگ دستی و کرم در قدرت(شاید هم در نهج البلاغه) من این  را تعمیم میدهم به کسانی که به نیستی و پوچی ذاتی جهان واقفند_خوبند- و پاداشی را برای نیکو زیستنشان طمع ندارند. این انسان ها نسبت به افرادی که از ترس آتش و امید بهشت ، حیاتی ظاهرا پرهیزکارانه دارند قابل اعتماد تر خواهند بود. خوب باشید مهربانی کنید و در عین حال انتظار بازگشت این خوبی را نداشته باشید. جهانی که در آن زندگی میکنید نه جهان جذب است ، نه عدالت و نه بازگشت.
تاریخ بشر عصر های حیرت آور و ترسناکی را به خود دیده است . روزهایی که پدرانِ گله ، پسران خود را از ترس گرفتن ماده هایشان (مادر و خواهرانشان)میراندند و پسرانی که برای سلطه بر گله و به دست آوردن مادگان پدران را میکشتند... پسران رانده شده ای که ماده ای را دزدیده و به نوبتِ قدرت از او بهره میبرده اند. مردانی که بر سر لاشه ی شکار یکدیگر را میدریدند تا شانس بقای خود را بالا ببرند و در این نزاع خونین ان که قویتر بود (از تمام جهات هوشی،بدنی)  می ماند و زاده هایش را در طبیعت رها میکرد و ما فرزندان و وارثان همین انسان های خود محور و خون ریز هستیم که در آن دوران هولناک جان  به در برده اند ماده ای سالم یافته و ژن هایشان را به نسل بعد منتقل کرده اند. به شخصه انتظار زیادی از نوع بشر با این پیشینه ندارم.
حال تنها چیزی که انسان را از حیوان متمایز میکند اخلاقیات است... برای من اخلاق پدیده ایست که انسان را از خودخواهی و خود محوری به سمت ما شدن ، برای جامعه بودن و تلاش برای هدفی بالا تر از خوردن و سکس کردن متمایل میکند که خود هم در گیر و دار تکامل است.
با این اوصاف اگر توقع بازگشت خوبیهایتان به ادمها را نداشته باشید آرامش بیشتری را در خود احساس میکنید چون اگر لطفتان جبران شود خوشحال میشوید و اگر نشود برایتان اهمیتی ندارد...
امیر محسن ابادی

غم

همه ی ما غمگینیم و تنها آن را در پوسته ای از شادی گهگاهی که در خاطرمان داریم پنهان میکنیم  ، تا نه توضیحش دهیم و نه به خاطرش آوریم.

یوسف اگر برادر نداشت پدر داشت...

مردی هستم در ابتدای جوانی

مردی تنها که تمام وسعت پشتش خالیست

مردی که تمام روز را میدود و تمام زندگی را و تمام کاستی ها را

.

.

.

مردی هستم در ابتدای جوانی

میان افسرگی های زنی میانسال

مردی که خستگی های یک زندگی بیست و چند ساله بر شانه هایش سنگینی میکند

مردی که هرشب ، تمام حرف هایش را لابه لای دوسیبش دود میکند

و زندگی همچنان در پوچی خود فرو میرود...


امیر.م