پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

کنیاک

همیشه مست کُنیاکم که از فکر تو خالی شم
با اینکه دوستت دارم  باید از تو فراری شم
شبیه متن برجامی به چشمای تو محتاجم
ولی مغرورِ مغرورم نمیخوام پیش تو باشم
دیگه اصلا مهمم نیست الان پیش کیا هستی
ولی می سوزم از اینکه چشاتو باز به کی بستی...


امیر محسن آبادی

پریشان گویی

دلم که میخواهد بنویسد انگشتام سر میشود، همیشه سخت است که شروعشان کنم . انگار کلمات را  از جانم جدا میکنم ، اما چه میشود کرد ذهنی را که ابستن جملات است . باورتان میشود هیچ علاقه ای به نوشتن ندارم تنها برای خلاصی از درد است که مینویسمشان نه میزایمشان...


امیر.م