پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

پریشان گویی های یک انسان

شاید آرام ام کند نوشتن،برای خواننده ای که نیستی

کنیاک

همیشه مست کُنیاکم که از فکر تو خالی شم
با اینکه دوستت دارم  باید از تو فراری شم
شبیه متن برجامی به چشمای تو محتاجم
ولی مغرورِ مغرورم نمیخوام پیش تو باشم
دیگه اصلا مهمم نیست الان پیش کیا هستی
ولی می سوزم از اینکه چشاتو باز به کی بستی...


امیر محسن آبادی

خواب

نمیدونم چه حالی داشتم ولی اردیبهشت 95 نوشتمش ، وقتی که تازه فهمیده بودم چند ساله دارم خام مینویسم و باید یه تکونی به خودم بدم.


بیرون شدم از رو کتابم از سر درسَم

از شهوت مردان بی انصاف میترسم


بیرون شدم اما نه من دختر که نه مَردم

جان کندم و جان کندم و پولی در آوردم


جان کندم و بوسیدم و له میشدم هر شب

از شب برون میگشتم و می آمدم در شب


آغوش وا میکردم از ذوق هوس هایش

هی منزجر تر بودم از هُرم نفس هایش


له میشدم در خود درون تخت نامردی

هی گریه میکردم به رویت هم نیاوردی


هی فکر میکردم بمیرم یا قوی باشم

در جست و جوی روزی ام هم خواب کی باشم


هی می دویدم توی رویاهای شیرینم

اینجا هوس بازان شهرت را نمیبینم


اینجا تماشا میکنم یک مرد تنها را

از یاد دارم میبرم کابوس فردا را


با هیبت مردانه اش او میزند زانو

دارد نگاهم میکند مانند یک بانو


دارد نوازش میکند مو های لَختم را

وا میکند از هم کلافِ سرد بَختم را


یادم دگر از خستگی هایم نمی آید

شاید دگر کابوس فردایم نمی آید


شاید که این رویا تمامش زندگی باشد

شاید که بیداری تمامش مردگی باشد


شاید که باید تخت خوابید و نَبیدارید

"آقا ببخشید قرص های خواب هم دارید!؟"


امیر.محسن.ابادی